معنی فیزیکدان باستانی
حل جدول
ارشمیدس
فیزیکدان
فیزیسین
فیزیکدان آلمانی
گوستاو هرتز، اتو اشترن، نرنست
فیزیکدان اسکاتلندی
جان لاجی برد
فیزیکدان فرانسوی
آندره آمپر، بیو
فیزیکدان آمریکایی
ادیسون
فیزیکدان ایتالیایی
انریکو فرمی
فیزیکدان انگلیسى
آیزاک نیوتن
فیزیکدان انگلیسی
دالتون
فیزیکدان ایرانی
حسابی
فرهنگ فارسی هوشیار
گیتیک دان (صفت اسم) کسی که از علم فیزیک آگاه باشد عالم فیزیک.
باستانی
(صفت) قدیمی کهن. یا آثار باستانی. آثار و ابنیه قدیمی و تاریخی اشیا ء عتیقه.
فیزیکدان نجومی
اختر گیتیکدان
لغت نامه دهخدا
باستانی. (ص نسبی) قدیم. کهن. عتیق. دیرینه. قدیمی:
بکوه اندرون مانده ای دیر گاهی
بسنگ اندرون بوده ای باستانی.
فرخی.
بدان خانه ٔ باستانی شدم
به هنجار چون آزمایشگری.
منوچهری.
بر آن وزن این شعر گفتم که گفته ست
ابوالشیص اعرابی باستانی.
منوچهری.
دلجویی کن که نیکوان را
دلجویی رسم باستانی است.
خاقانی.
|| معمر. سالخورده.
واژه پیشنهادی
پیتر باک
معادل ابجد
706